محل تبلیغات شما


سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر از لژیون یکم

صبح با صدای که به کانال کولر برخورد می کرد چشمانم را باز کردم، فکر کردم زود بیدار شدم اما با نگاه به ساعت خبر از این می داد که مثل هر روز راس ساعت باز بیدار شده ام، اما چرا هوا هنوز تاریک هست، که متوجه شدم هوا ابری و صدایی که می آمد، صدای باران بود. وقتی هر قدم به سمت پنچره می رفتم خدا را شکر می کردم که سالم هستم و روی پای خودم راه میروم. .

خلاصه سی دی کابوس 1

مشارکت مکتوب همسفر سمیه در مورد دی سپ

اطلاعیه تشکیل کانال همسفران

شدم ,لژیون ,بیدار ,ساعت ,هوا ,باز ,صدای باران ,آمد، صدای ,می آمد، ,که می ,باران بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باشگاه رزمی ولایت پایگاه شهید منفرد gurloogemi شیمی و بیولوژی جشنواره سراسری تئاتر اتود Myrna's collection itepavim معرفی و بررسی حرفه ای جدیدترین و پر فروش ترین عطرها suponhardbud نقش برتر پارس سایت معماران امروز nokekickweb