راهنمای خوب و مهربانم سرکار خانم معصومه رنجبر
آن روز که یک همسفر افسرده و درمانده بودم و هیچ روزنه ی امیدی برای رهایی از تاریکی ها نداشتم، در نهایت ناامیدی به شما پناه آوردم و چه عاشقانه مرا پذیرفتید و من را مانند یک نهال کوچک که زیر پای رهگزران لگد مال شده بود و امیدی به برگشت نداشت، آرام آرام از جا بلند کردید، دست نوازش و محبت بر سرم کشیدید و آهسته آهسته حس امید به زندگی و برگشت روزهای خوب را به من القا کردید. چگونه می توانم محبت های شما را فراموش کنم. .
درباره این سایت